دانلود کتاب رمان برای دایه باژیلان دایه باژیلان عزیزم… سلام! دلم زیاد برایت تنگ شده… کی به آبادی گشوده میگردی؟! تمام پرندهها و گاو و گوسفندها معطل تواند…! بوی تو که دراین منزل نباشد دل همهی ما میگیرد… دایه نگران نباشی هان! تمامی چیز تروتمیز است , صرفا در فقدان تو… به جای خون ” ناراحتی “ در رگهای جانم می خروشد
دلنوشته دیگر ما :
دانلود دلنوشته سانچی , نفس های یک حریق مخصوص یک کتاب داستان
دانلود تیم دلنوشته خنده های تصنعی
دانلود دلنوشته یک دل فقط
و به جای قرنیهی چشمانم اشکها لانه کردهاند
… تو نابودی البته قلب اینجانب تک تک نفسهایت را ضربان میزند…!
حرف مولف :
یه توضیح مختصر بدم کهاین دلنوشتهها کالا دختری به نام روناک است
که مامان - پدرش رو یک سالگی از دست داده و حال حاضر پیش دایش تو قریه معاش میکنه
و برای دایش مینویسه که اگر چه وقت یکبار برای نظافت کردن خونههای مردمان , به شهر میره .
باژیلان : نامی از ریشه کردی به معنای محل وزش باد .
دایه باژیلان عزیز…
روز جاری صبح که بیدار شدم و پنجره را گشوده کردم…
باد رایحه تورا تزریق می کرد در جانم… زیرا نبودی خودم کتف را در دست گرفتم…
موهای خرمایی رنگم را به چکام دادم و وی میخواند و کتف می کرد به جای تو… دایه باژیلان اینجانب , شیر گاوها را دوشیدم…!
به کنار چشمه رفتم و فروختم… هرچه شد نان خریدم و آمدم… دایه باژیلان اینجانب ,
روز جاری چکام بدجور بیقراری میکند… مانند مدام سرود می خواند و لبریز می کشد به افق اما… صدایش خیره کننده دلگیر است . تمامی منتظریم…
” چکام اسم چکاوکی است که برای دایه باژیلان است “
حقیقت دایه جان روز جاری که نان خریدم و برگشتم , لبهی گلدوزی شدهی سروَن اینجانب کم
کمکی پاره شد… به یادم بنداز برایم بدوزی! دایه جان روز جاری دلم هوای کوه فرهاد را کرده است…
اذن می باشد به یاد هفته پیش بروم؟! انتها تمام بیستون چه بسا شیرین و فرهاد دلتنگ تواند!
مطالعه کنید: دانلود کتاب رمان جادوگر ابله